- ناخنک کردن(غَ / غِ خوا / خا دَ)
خاراندن: پشتم را قدری ناخنک کن. (فرهنگ نظام)
معنی ناخنک کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- ناخنک کردن
خاراندن: (پشتم راقدری ناخنک کن)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(صَ / صِ قَ کَ دَ)
لغت نامه دهخدا
ناگوار ساختن. تباه کردن:
بکوشد ز بهر درم پنج و شش
که ناخوش کند بر دلش روز خوش.
فردوسی.
مگر سیستان را پر آتش کنیم
بر ایشان شب و روز ناخوش کنیم.
فردوسی
بکوشد ز بهر درم پنج و شش
که ناخوش کند بر دلش روز خوش.
فردوسی.
مگر سیستان را پر آتش کنیم
بر ایشان شب و روز ناخوش کنیم.
فردوسی
(غَ / غِ شُ دَ)
لغت نامه دهخدا
بد کردن. خطا کردن:
به امید بیشی نداد و نخورد
خردمند داند که ناخوب کرد.
سعدی.
دگر روز خادم گرفتش به راه
که ناخوب کردی به رای تباه.
سعدی
به امید بیشی نداد و نخورد
خردمند داند که ناخوب کرد.
سعدی.
دگر روز خادم گرفتش به راه
که ناخوب کردی به رای تباه.
سعدی
تباه کردن ناگوارساختن: بکوشد زبهر درم پنج و شش که ناخوش کند بر دلش روز خوش. (شا) مقابل خوش کردن
کاربدکردن خطاکردن: بامید بیشی نداد و نخورد خردمند دانه که ناخوب کرد. (سعدی)
چیزی را بدو ناخن گرفتن، چیزی را خرده خرده برداشتن (وخوردن)، برداشتن خوراکیهای دکان (بقالی عطاری و غیره) وخوردن آنهابدون پرداخت وجه
((~. زَ دَ))
فرهنگ فارسی معین
اندکی از چیزی را برداشتن، برداشتن خوراکی های دکان (بقالی، عطاری و غیره) و خوردن آن ها بدون پرداخت وجه
